یاسینیاسین، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

یاسین فرشته کوچولوی خدا

روز تلخ

پسر گلم حدود 20 روزی هست که نتونستم برات پُست جدید بزارم چون اولا خودم خیلی سرم شلوغ بود دوما یه چند روزی نی نی وبلاگ هم قطع بود . اما تو عسل مامان تو این چند روز خیلی چیزا یاد گرفتی و چند روزی هم مریض بودی. حدود 4 روزی تب شدید داشتی و حسابی اذیت شدی دکتر می گفت بیماریت یه نوع حساسیت هست به نام" روزولا" خیلی اذیت شدی و یک کیلو وزن کم کردی . بیچاره مادر جون تو این چند روز اومده بود خونه ما که مواظبت باشه چون اداره به من مرخصی نمی داد. خلاصه تمام بدنت دونه های قرمز زده بود و حسابی گریه می کردی. دکتر برات آزمایش خون نوشته بود و یه چکاب کامل. ساعت 8 صبح روز پنج شنبه 9 شهریور من و بابایی بردیمت آزمایشگاه . روز خیلی خیلی خیلی خیلی .....
26 شهريور 1391

دندون شیری

الهی قربون پسر گلم برم. الان چند روزی هست که تب داری و کلافه ایی حوصله هیچ چیزی رو نداری. آخه ششمین دندون شیریت که آسیاب هم هست داره در می یاد به خاطر همین همش یه کناره دراز می کشی و برای خودت غر می زنی. دیروز صبح ساعت 11 صبح بیدار شدی و تب داشتی، فقط تو بغلم دراز کشیدی  و غر می زدی و هر از گاهی هم منو می زدی، الهی بعدش گریه می کردی. الهی مامان برات بمیره.   ...
4 شهريور 1391

یاسین و یه عالمه کارهای جدید

الهی قربونت برم . داری کم کم حرف زدنو یاد می گیری . یه جا می شینی و برای خودت شروع می کنی به حرف زدن و من از دور می بینمت و برات ضعف می رم به زور جلوی خودمو می گیرم که نیام پیشت و فشارت ندم تا تو حال و هوای خودت باشی فقط از دور نگات میکنم تا حرف زدنت تموم شه بعدش می یام حسابی می چرونمت 1-هر وقت دایی مهدی می یاد خونمون موقع رفتنش کلی درد سر داریم، کلی جیغ و داد می کنی که باهاش بری ( آخه دایی رو خیلی دوست داری با اون می شینی غذا می خوری ، کنارش دراز می کشی و کلی باهاش حال می کنی)تا دایی لباس می پوشه که بره، می یای پیشم می شینی لباتو می یاری جلو بوسم می کنی بعدش سریع بای بای می کنی و می ری جلوی در وای میسی و می گی دَ دَ - دای هم می بر...
3 شهريور 1391
1